تو که هستی؟ تو که هستی که مرا اینگونه مبهوتِ خود کرده ای؟ هان! بلی تو همان نوری، همان نور که از پنجره ی سقفِ وجود می تابیـ و دخمه ی تاریکِ تنهایی را مُشعشعْ و مُنوّر می کنی،

یا که از نور هم والا تری، بلی! تو تابِشِ خورشیدی، که از لایتناهی می تابی، می تابیـ و سنگِ سیاهِ وجودْ از تابِ تو هرمِ آرورا می ‌شود.

تو برای هر فرتوت دلی آغازی، کس چه داند؟! شایدم بادِ بهاری.

اردلان. ر.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

بیا تو اشعار نور Chris راه روشن فروش اقساطی آیفون جنبش ضد نخوندی هله suga&chimchim مینو رایانه ها.سین یک دانشجوی پزشکی